آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی....

  یک آشنای قدیمی و یار شبهای تنهایی 

 

ديگر دلم از نگاه عاشقانه اي نمي لرزد..تکرار پوچ واژه " دوستت دارم " آن را از معنا تهي کرده..هميشه عاشق بودم ولي اين بار بقچه عشق را پشت کوه ناکجا آباد مي اندازم..به علت فوت صداقت در عشق..............عاشقي تعطيل..............

سال نو مبارک...!!

عید رو برا همه ی عزیزان

 تبریکعرض می کنم

امیدوارم همگی سال خوبی داشته باشیم!


8 دی...

 تولــــــــــــــــــــــــدم مبارک

سلام عزیزان من... 

تولدمه ولی زیاد خوشحال نیستم نمی دونم چرا شاید چون بد جوری بهم سرما خورده در ضمن از مامان و بابام و داداش گلم تشکر می کنم که از دو روز پیش کادو هامو خریدن.خیلی دوسشون دارم

یادش بخیر

 

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

اون روزا یادش بخیر ؛ چه روزای قشنگی بود

 کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

 اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

 کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

 کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

 را از نگاهش می توان خواند

کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم

 کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

 کاش قلبها در چهره بود

 اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

 سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست

 سکوتی را که یک نفر بفهمد

 بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد

 سکوتی که سرشار از ناگفته هاست

ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد

 دنیا را ببین ...

بچه بودیم از آسمان باران می آمد

 بزرگ شده ایم از چشمهایمان اشک می آید!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

 بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

 بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

 بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

 بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

 بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

 بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

 بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

 کاش هنوزم همه رو

 به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

 بچه که بودیم اگه با کسی

 دعوا میکردیم ۱ساعت بعد از یادمون میرفت

 بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و

آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم

 بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

 بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

 بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

 بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

 بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم

 بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

 بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ

کس نمی فهمد

 این چه سرگذشتی ست که از سر نمیگذرد؟...!!

=======================

 ترک خورده ام ،دیریست چکه می کنند چشمهایم ...

 

تسلیت....

 

Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

 

فرا رسیدن ایام سوگواری

 

 سرور و سالار شهیدان

 

 حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)

 

وعلمدار کربلا

 

 حضرت  ابوالفضل(ع)

 

 را به شما تسلیت می گویم.

سلام به دوستای با وفام....

عزیزان یه مدت نبودم...دلم واسه شما دوستای خوبم و وبلاگم خیلی تنگ شده بود

درس ها هم سخت شده یعنی سرم خیلی شوغه.کم می تونم بیام نت.

ولی تا حدی که بتونم می یام بهتون سر می زنم.

همیشه به یادتون هستم. 

 

آیا خدا وجود دارد؟

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند

و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.

مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”

آرایشگر جواب داد: “کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند!”

آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”

مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”

آرایشگر: “نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”

مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد!”

 

به نام خدای مهربونم

 

 

سیلام سیلام صد تا ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلام:

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی خوشحالم

بروبکس تو دانشگاه رشته ی خودمون اول شدم

تو کلاسمون ۲تا معدل الف داشتیم که من اول Smiley  شدم دوستم هم دوم...

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااااااااEmoticon

 

خیلی خوشحالم چون زحمت هام به هدر نرفته  !!!! خیلی می خواستم معدل الف خودم باشم 

 

که با کمی تلاش و در سایه خدای مهربونم بهش رسیدم....

 

خدا جونم شکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت

 

به نام او...

سلام سلام ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام...

بروبکس همگی خوبین؟

اول از همه ممنون از اونایی که وبم رو تنها نذاشتن وقتی من مسافرت بودم.

دوما امروز روز اول مدرسه و دانشگاه بود ولی منه بیچاره موندم خونه آخه امروز کلاس نداشتم

به تموم دوستای عسیسم که به مدرسه و دانشگاه می رن یه دنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

آرزوی موفقیعت دارم.

امیدورام سال خوب و پر از موفقیعت پیش رو داشته باشین.

خیلی دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــون دارم

 

به نام خدای بزرگم که همشیه صدامو می شنوه....

 

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به دوستای عزیز تر از جونم....

دوستای باوفام الهی سحر فداتون شه....ممــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنونم که بهم سر می زنین...

عزیزانم من ۴ یا ۵ روز نیستم.فردا می رم مسافرت.اگه بهتون سر نزدم ببخشید چون نیستم چند

روزی وب تعطیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل!!!

ولی برگشتم به همه ی اونایی که دعوتم کردن حتما سر میزنم.

شما هم وب منو تنهاش نذارین....بیچاره حوصلش سر می ره آخه...

بروبکس رفتم برنگشتم حــــــــــلالم کنین...

فعلا خداحافظ

به نام خدا جونیم

  Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

از سکوتــم بتــرس

 

  

وقتــی که ساکت می شوم

  

 

لابـد همــه ی درد دل هایــم را

  

 

بــرده ام پیش خدا

 

  

بیشتر که گوش دهــی

  

 

از همــه ی سکوتــم

  

 

از همــه ی بودنــم

  

 

یک "آه" می شنـــوی

  

 

و باید بترســـی 

 

 

از "آه" مظلومـــی که

  

 

فریادرســی جز خدا ندارد..

 


    Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


 

پيرمرد عاشق!

 

پيرمردي صبح زود از خانه اش بيرون آمد.پياده رو در دست تعمير بود همين خاطر در

 

خيابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان يک ماشين به او زد.مرد به زمين افتاد.مردم

 

دورش جمع شدند واو را به بيمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران

 

به او گفتند که آماده عکسبرداري از استخوان بشود.پيرمرد در فکر فرو رفت.سپس

 

بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونيازي به

 

عکسبرداري نيست" پرستاران سعي در قانع کردن او داشتند ولي موفق نشدند.براي

 

همين از او دليل عجله اش را پرسيدند. پير مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان

 

است.من هر صبح به آنجا ميروم وصبحانه را با او ميخورم.نميخواهم دير شود!"

 

پرستاري به او گفت:" شما نگران نباشيد ما به او خبر ميدهيم. که امروز ديرتر

 

ميرسيد." پيرمرد جواب داد:"متاسفم.او بيماري فراموشي دارد ومتوجه چيزي نخواهد

 

شد وحتي مرا هم نميشناسد." پرستارها با تعجب پرسيدند: پس چرا هر روز صبح

 

براي صرف صبحانه پيش او ميرويد در حالي که شما را نميشناسد؟"پير مرد با صداي

 

غمگين وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم


 

       Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

زنـــــــدگـــــــیـــــــ شــــــیـــــریـــــنـــــ تـــــر بــــــود اگـــــهــــــ..........!!

                                    زندگی شیرین تر بود اگه کینه هامون جای عشقه نداشتمون رو نمیگرفت♥♥

                              زندگی شیرین تر بود اگه میدونستی همیشه یکی هست که اشک هاتو پاک کنه♥♥ 

                                     زندگی شیرین تر بود اگه دوستامون حاضر نبودن به خاطره یه چیزه بی ارزش

                                                                     دوستی هامون روخراب کنند♥♥

                                               زندگی شیرین تر بود اگه دل شکستن اینقدر راحت نبود♥♥

                                     زندگی شیرین تر بود اگه غرورمون باعث شکسته شدن غرور دیگران نمیشد♥♥

                                       آره زندگی شیرین تر بود اگه همه میخواستن که زندگی شیرین تر باشه♥♥

 

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

سیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام

بروبکس منم به آندرویدیها پیوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!!!

بعد اینکه از ویندوز موبایل ۶.۵ دیگه نا امید شدم موبایلمو بردم به همون شرکت گارانتی خودش..

شرکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت نیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا....!!!

اونجا یه آقا مهندس بود که متخصص نرم افزار اون شرکته...گوشیمو سپردم به دستش که چند ساعتی

طول کشید تا تموم شه ولــــــــــــــــــــــــی واقعا دستش درد نکنه سنگ تموم گذاشته رو گوشیم

هم سیستمش رو عوض کرده شده آندروید ۲.۳.۴ هم کلی برنامه زده!!!

من زیاد از آندروید خوشم نمی یومد  ولی حالا دیدم که محشره واقعا محیطش هم که حرف نداره

یعنی برا همه توصیه می کنم....مخصوصا شرکت نیــــــــــــــــــــــــــــــا رو...

ممنونم از  آقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا مهندس هم که زحمت زیادی کشیدن...!!!

دوستــــــــــــــــــــــــــای گلم ممنون که بهم سر می زنین.

خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دوشتون دالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

تنهام نذاریـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن 

عید سعید فطر مبارک...!!!

 

صداي پاي عيد مي آيد . دل بر سر دو راهي ِ آمدن عيد رمضان و رفتن ماه مبارک رمضان بلا تکليف است ... نمی داند از آمدن آن شاد باشد يا از رفتن اين محزون ؟ عيد فطر پاک ترين و عيدترين عيدهاست چرا که پاداش ِ يک ماه عبادت و شست و شوي جان درنهر پاک رمضان است. 


عيد فطر، عيد پايان يافتن رمضان نيست . عيد برآمدن انساني نو از خاکسترهاي خويشتن خويش است، چونان ققنوس که ازخاکستر خويش دوباره متولد مي شود. رمضان کوره ايي است که هستي انسان را مي سوزاند و آدمي نو ؛با جاني تازه از آن سر بر مي آورد . عيدفطر ؛ شادي برای رفتن رمضان نيست بلکه برای آمدن روز نو ، روزي نو و انساني نو است . بناست که رمضان با سحرها و افطارهايش ، با شبهاي قدر و مناجاتهايش از ما آدمي ديگر بسازد . اگر درعيد فطر در نيابيم که از نو متولد شده ايم، اگر تازگي را درروح خود احساس نکنيم، عيد فطر ؛ عيد ما نيست . 

اميدواريم همگی ما توشه ای از اين ماه پربرکت فراهم کرده باشيم

پیشاپبیش فرارسیدن عید سعید فطررابه شما دوستان وهمکاران وشما خواننده این

 وبلاگ ازصمیم قلب تبریک وتهنیت عرض می نمایم امیدوارم یک  ماه عبودیت وتواضع و

خشوع و روزه داری شما قبول درگاه خداوند تبارک وتعالی قرارگرفته وسر شار از معنویت

 و نورانیت باشید.


همیشه با نام کسی آغاز کنیم که در انتها به او می رسیم...!!!

یکی بود یکی نبود

 

 

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود !

 

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.

همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...

برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟

و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

 

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ... همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

 

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.

انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

 

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای زیستن.

 

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

 

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری" !!!

خدا جونم....

 

از تو نیرو خواستم؛

تو مشکلات را جلوی پام گذاشتی تا قوی تر شوم!

از تو حکمت خواستم؛

تو مسائل بسیاری به من دادی تا حل کنم!

از تو شهامت خواستم؛

تو خطر را در مقابلم نهادی تا از آن بجهم!

. . . .از تو عشق خواستم؛

و تو انسان های دردمند را سر راهم قرار دادی تا به آنها کمک کنم!

و امروز عاشق تر از هر روز دیگر،با تمام قلب پاک و جوانم فریاد میزنم:

پروردگار مهربانم دوستت دارم!!!

 

 

شلام....خوفین دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای عسیسم؟

اول اینکه ممنون بهم سر می زنین...خیلی خوشحالم می کنین...!!!

دوم اینکه ۲تا سوال دارم...ازتون می خوام به هر دو جواب بدین...!!!

یه دنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ممنون....!!!

 

۱-اگه یه تابلو تو آسمون بود که همه دنیا اون را میدیدند چی رویش مینوشتید؟؟!! 

 

 

۲-اگه خدا ۲۴ ساعت گناه را آزاد می کرد..شما چه گناهی انجام می دادید...فقط جواب صادقانه...

  

       

 

 

به نام خدام...

 

سیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به دوستای با وفام....

بروبکس خوبین؟خوشین؟سلامتین؟چی کارا می کنین؟(زیاد سوال کردم انگار...ببخشید..)

چی کار کنم آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه می دونین چقدر دلم تنگ شده بود؟

خیلی وقته تو وبم ننوشته بودم...دیگه دلم داشت می ترکید....دوس داشتم بیام آپ کنم ولی

اصلا وقت نمی کردم...آخرین بار فکر کنم وقتی از دانشگاه در اومده بود نوشته بودم...

از وقتی که دانشگاه شروع شد جوری با درسا مشغول شدم که اصلا حتی نمی تونستم بیام نت.

ولی دلم همش اینجا بود.چون آرامشی که اینجا دارم با دوستام دارم هیچ جا نمی تونم پیدا

کنمجاتون خالی دانشجو هم شدیم دیدم دانشجو ها چی می کشن...بابا ما فکر

می کردیم بریم دانشگاه از درسا راحت می شیم... نگو پس درس تو دانشگاه شروع می شه..مدرسه فقط مقدمه بود...شاید هم من چون تصمیم داشتم خوب بخونم این همه

در گیر بودم...چون بعضی ها عین خیالشون هم نبود درس... خلاصه هر چی...

چه خوب چه بد ترم اول رو تموم کردیم...دانشگاه خوبه ولی آدم مسئولیتش خیلی زیاد

 می شه!!!مثل مدرسه نیس که آدم هرجوری دوس داره رفتار کنه....همه از آدم انتظار

بیشتری دارن ....(........) آدم باید دوروبریاشو خوب بشناسه (اینم غیرممکنه

تو این دنیایی که ما زندگی می کنیم پر از آدمای رنگارنگه...هر روز آدم با یه رنگشون

آشنا می شه  اینم باعث می شه که آدم به هیچ اعتماد نکنه....واقعا که...امتحانمون هم این

هفته شنبه تموم شد...درسته خیلی خسته شده بودم می گفتم تموم شه راحتمی  شم...

ولی هنوز یه هفته نشده دلم واسه دانشگاه تنگ شده...آخه عادت کرده بودیم...بازم بیکاری

 شروع شد....دیگه باید این ۱ ماه و نیم رو پشت نت بگذرونیم....

دوستای گلم ازتون یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه دنیا ممونم که تو این مدت منو فراموش

 نکردین...همش بهم سر زدین....منم همش به یاد شما ها بودم...اگه نتونستم

زیاد بهتون سر بزنم معـــــــــــذرت می خوام...بعد این دیگه در خدمتم...

 

 

 نماز روزه هاتون هم قبول باشه

از خدا میخوام تو این ماه به همه ارزو هاتون برسین شما هم واسه من دعا کنید.

بازم بغضم گرفته ....

 

نميدونم چي سر خط سياه دفتر تنهايي بزارم

نقطه بزارم

خط فاصله بندازم

سخته سخته

كسي رو ندارم در دفتر خاطرش بشينم

زار زار گريه كنم بگم چراااااااا من بدم؟

چرا دلتنگم؟ چرا تنهامممم؟

بهت ميگن ديوانه اي كم داري

ناراحت ميشي اما تنها نيستي

خورشيدي داري درون قلبت

بازم اون بغض بي صدا رون قلبم خستم تركيد

اولين نامه ايي كه با اشك و ناله مينويسم

شكايت ازخودم و زندگي .... آدماش

هه؟ بهش بخندي ارزش نداره... 

آه بكشي فريادي نداره

مثل فنجوني درون قوطي

نميتونم بنويسم نميتونم تك تك اونا رو بنويسم

همون ميگم خدا خدا

هيچ آدمي رو تنها و بي كس ول نكن

 

 آسان ترین راهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــها:

 

 آسان ترین راه آشنایی ، یک سلام است ، ولی گرم و صمیمی .

     آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ، ولی خالص و صمیمانه .

       آسان ترین راه عذر خواهی ، عدم تکرار اشتباه قبلی است .

       آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است .

      آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است .

      آسان ترین راه پول در آوردن ، آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی .

       آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است .

     آسان ترین راه جلب محبت ، آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی .

       آسان ترین راه مبارزه با مشکلات ، روبرو شدن با آنهاست نه فرار .

       آسان ترین راه رسیدن به آرامش ، آن است که سالم و بی غل و غش زندگی کنی .

       آسان ترین دوستی ، همیشه بهترین دوستی نیست . این را به خاطر بسپار .

       آسان ترین بحث ، بحث در باره چیزهای خوب و امیدوار کننده است .

       آسان ترین برد ، آن است که خود را از پیش بازنده ندانی .

       آسان ترین راه خوب زیستن ، ساده زیستن است .

       آسان ترین راه دوری از گناه ، آن است که همیشه بدانی چیزی به نام وجدان داری .

       آسان ترین و در عین حال با ارزش ترین عشق ، بی ریا ترین آن است .

       آسان ترین راه بودن ، آن است که حس بودن همیشه در وجودت شعله ور باشد .

       آسان ترین راه راحت بودن ، آن است که خودت را همانطور که هستی بپذیری و در همه حال

خودت باشی .

 
و بالاخره


     آسان ترین راه خوشبخت زیستن ، آن است که همان طور که برا خودت ارزش قایلی ، برای

دیگران نیز ارزش قایل شوی بدون توجه به موقعیت طرف مقابل.

  

متنوع....!!!

بچه ها کی می خواد زن این آقا خوشگله بشه؟اصلا اهل خیانت نیس...خودشم مرد زندگیه!!!!

Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

                                                        نظرتون در مورد این چی؟

      

خدا را دارم...

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟

گفتم: خدایا دلم را ربودند  گفت: پیش از من؟

گفتم: خدایا چقدر دوری    گفت: تو یا من؟

گفتم: خدایا تنها ترینم       گفت: پس من؟

گفتم: خدایا کمک خواستم  گفت: از غیر من؟

گفتم: خدایا دوستت دارم   گفت: بیش از من؟

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

سفری بی همراه،

گم شدن تا ته تنهایی محض،

یار تنهایی من با من گفت:

هر کجا لرزیدی،

از سفرترسیدی،

تو بگو، از ته دل

من خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا را دارم...

 

تو و خداوند، نه تو و مردم


                 

مردم اغلب بی انصاف ٬بی منطق و خود محورند٬ولی آنان را ببخش .

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ٬ولی مهربان باش .

اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت٬ولی موفق باش.

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند ٬ولی شریف و درستکار باش .

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ٬ولی سازنده باش .

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ٬ولی شادمان باش .

نیکی های درونت را فراموش می کنند ٬ولی نیکوکار باش .

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم.


                



دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز

برای دلم

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت




ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد




یکی گفت:

چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است




و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری ؟




و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

از خستگی هم خسته شدم!

 
 
 
خسته شدم،از ماندن خسته شدم،از رفتن خسته شدم،از خندیدن خسته شدم،از نخندیدن خسته شدم،از گفتن،از نگفتن،از ترسیدن،از نترسیدن،از تصمیم،ازدرس نخوندن،از درس خوندن،از لباس پوشیدن،از گریه کردن،از نگاه کردن،از خوابیدن،از خاطره های به درد نخور،از دست هایی که دوسشون داشتم،از اینکه مو دارم،از اینکه فکر کنم که مو نداشته باشم،از دعواهای تکراری،از حرف های الکی،از پیاده روی های تند،از سینوس،از دکمه های لپ تاپ،از امیدهای لحظه ای،از صدا،از موزیک های تند،از موزیک های آروم،از نوشتن،از ننوشتن،از آدمهایی که همشون خوبن،از آدمهایی که همشون بی شرفن،از آدمهایی که همشون می دونن می خوان چیکار کنن،ازتویی که وجود نداری،از تویی که وجود داری،از...

از فکر کردن به همه ی این خستگی ها،از مغزدرد مضمن...از خستگی...

رویای خیس

 
                
 
دیشب رؤیایی داشتم:

خواب دیدم بر روی شن ها راه می روم

با خودِ خداوند

و بر روی پردۀ شب

تمام زندگیم را، مانند فیلمی دیدم !

همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم

دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد !

یکی مال من و دیگری از آنِ خداوند !

راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت .

آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم ؛

در بعضی جاها فقط یک ردِپا وجود داشت .........

اتفاقاً آن روزها مطابق با سخت ترین روزهای زندگیم بود

روزهایی با بزرگترین رنجها و ترسها و تردیدهاو .......

آنگاه از خدا پرسیدم:

خداوندا ! تو به من گفته بودی که در تمام روزهای زندگی با من خواهی بود

و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم !

خواهش می کنم به من بگو چرا در آن روزها مرا تنها گذاشتی ؟

خداوند پاسخ داد:

فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود

من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت

حتی برای لحظه ای !

و من چنین نکردم

هنگامی که آن روزها یک ردِّپا بر روی شن ها دیدی

این من بودم که تو را بر دوش کشیده بودم !

 

         خدا جونم تنهام نذار تو این روزای سختم کنارم باش 

                          جز تو کسی رو ندارم  

میخوام خودمو عوض کنم

گاهی اوقات از اینکه به دیگران وابسته میشم خسته میشم

نمیدونم چرا اینجوریم

گاهی دوست دارم با هر کس مثل خودش رفتار کنم

وقتی بی اعتنایی میکنه جوابشو با بی اعتنایی بدم

وقتی کسی پشت تلفن بام بد میحرفه یا بعضی اوقات ظاهری نه  اماباطنی پدرمو درمیاره بزارم تو کاسش

وقتی کسی باهام قهر میکنه باش قهر کنم

وقتی حقمو میخورن وایسم توروشون

وقتی حرصم میدن کوتاه نیام

وقتی بعضیا یک ماه یادشون میره سحر بودو وقت تنهایی و مشکلات یادشون میفته به سحر بگن!!!

وقتی قهر میکنم مثل همه کشش بدم همه ی گلایه هامو بریزم رو دایره

اما حیف که آدم نیستم

اما انگار نمیشه اینجوری فقط خودم ضربه میخورم

همه فکر میکنن سیب زمینیم

همه فکر میکنن زبون ندارم

همه فکر میکنن نمیتونم سنگدل باشم

همه فکر میکنن رگ ندارم که بهم بر بخوره

اما کاش یکی بهشون بگه که نمیخوام نمیخوام

اما از امروز تصمیم گرفتم با هرکس مثل خودش باشم

با بی اعتنا ها بی اعتنا

با دوستا دوست

با دشمنا دشمن

با وفادارا وفادار!!!!!!!!!!!!!

با بی وفاهام بیوفا

 

 

سکوت

می دونی چرا غروب خورشید قرمزه...؟؟؟

چون عشقش داره ترکش میکنه واون به خاطر دوری از زمین خون گریه میکنه,

اونقدر به گریش ادامه میده تاسیاه بشه و بمیره ...

اما زمین باوجودی که این همه خورشید  رو دوست داره...

بهش بی توجهی میکنه و مرگ خورشید و با ستاره های آسمون

و همدم جدیدش یعنی ماه جشن میگیره.....

ای کاش سرنوشت هیچ کدوم از ما مثل خورشید نشه

ای کاش روزی نشه که مجبور بشیم با سکوت شکایت کنیم

ای کاش آشنایی ها نبود و به دنبالش جدائی ها......!؟...

وای کاش......................................................!!!

 

یک وصیت نامه متفاوت!

 

 

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

 

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

 

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

 

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

 

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

 

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

 

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

 

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

 

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

 

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

 

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

 

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

 

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

 

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

 

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم

عشق یعنی...

 
 
 
تا حالا شده عاشق بشین؟؟؟

میدونین عشق چه رنگیه؟؟؟

میدونین عشق چه مزه ای داره؟؟؟

میدونین عشق چه بویی داره؟؟؟

میدونین عاشق چه شکلیه؟؟؟

میدونین معشوق چه کار میکنه با قلب عاشق؟؟؟

میدونین قلب عاشق برای چی میزنه؟؟؟

میدونین قلب عاشق برای کی میزنه؟؟؟

میدونین...؟؟؟

اگه جواب این همه سوال رو میخواین مطلب زیر رو بخونین...

وقتی...

یه روزی....

دیدی خودت اینجایی ودلت یه جای دیگست...

بدون که کار از کار گذشته و تو عاشق شدی...

طوری میشه که قلبت فقط و فقط واسه عشق میتپه.

چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن...

همه چی با یه نگاه شروع میشه...

این نگاه مثل نگاه های دیگه نیست.به چیزی داره که اونای دیگه ندارن...

محو زیبایی نگاهش میشی...

تا ابد تصویر نگاهش رو توی قلبت حبس میکنی....

نه اصلا میزاریش توی یه صندوق درش رو هم قفل میکنی تا کسی بهش دست نزنه.

وقتی با عشقت روی یه سکو میشنی و واسه ساعت های متمادی باهاش حرف نمیزنی...

وقتی ازش دور میشی

 احساس میکنی قشنگترین گفت و گوی عمرت رو باکسی داری از دست میدی...

میبینی کار دل رو؟؟؟

شب میای بخوابی مگه فکرش میزاره...؟؟؟

خلاصه بعد از یه جنگ و جدال طولانی با خودت چشات رو روهم میزاری ولی همش از خواب میپری...

از چی میترسی...

صبح که از خواب بیدار میشی نه میتونی چیزی بخوری...نه میتونی کاری انجام بدی...

فقط و فقط اونه که توی فکر و ذهنت قدم می زنه...

به خودت میگی ای بابا از درس و زندگیم افتادم.آخه من چمه؟

راه میفتی تو کوچه و خیابون هرجا که میری هرچی که میبینی فقط اونه.

انگار که همه چیز از بین رفته و فقط اون مونده...

طوری بهش عادت میکنی که اگه فقط یه روز نبینیش دنیا به آخر میرسه....

وقتی با اونی انگار که تو آسمونا سیر میکنی وقتی بهت نگاه میکنه انگار همه ی دنیارو بهت میدن...

گرچه عشق نه حرفی میزنه و نه نگاهی میکنه...

آخه خاصیت عشق همینه آدم رو عاشق میکنه و بعد ولش میکنه به امون خدا

وقتی باهاته همش سرش پایینه...

ته دلت میگی تورو خدا فقط یه بار نگام کن.آخه دلم واسه اون چشمای قشنگت یه ذره شده ...

دیگه از آن خودت نیستی...

خیلی سخته....

که ته دلت بدونی اون مال تو نیست....

ولی باز با تمام وجودت احساس کنی ...که

**هنوز دوسش داری...**

کاریکلماتور!!!

 

کاریکلماتور های پرویز شاپور

پرویز شاپور(زاده ۵ اسفند / ۵ خرداد ۱۳۰۲ در قم، درگذشته ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ در تهران) نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش کاریکلماتور، نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند

کاریکلماتور

کاریکلماتور کلمه‌ای ترکیب یافته از کاریکاتور و کلمه است که شاملو این نام را برای اولین بار بر برخی از نوشته‌های پرویز شاپور نهاد. تولد کاریکلماتور در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو بود.

 

 مادر «شاپور» می‌گفت: «60 سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرف‌های ناحساب شاپور که با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:

 

-          زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.

-          قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.

-          جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.

-          برای مردن عمری فرصت دارم.

-          در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.

-          قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست.

-          گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.

-          با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.

-          وقتی تصویر گل محمدی در آب افتاد ، ماهی ها صلوات فرستادند.

-          ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.

-          دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.

-          با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.

-          آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید..

-          وقتی به تو نگاه می کنم، چشمم از من تشکر می کند.

-          وقتی تو نیستی ، نگاهم حوصله نمی کند پایش را از چشمم بیرون بگذارد.

-          برخی از افراد آنقدر آدم‌های بددهنی هستند که دهان‌شان احتیاج به سیفون دارد.

-          به قدری آدم دل ‌رحمی هستم که در زمستان‌ها وقتی می‌خواهم به کسی سیلی بزنم قبلاً دستم را روی بخاری گرم می‌کنم.

-          گربه پس از گرفتن موش به دقت دنبال تاریخ مصرفش می‌گشت.

-          از عزرائیل تقاضا نمودم خارج از نوبت به زندگی‌ام خاتمه دهد

-          گویی اعداد، سرگرم بازی فوتبال با صفر هستند

-          برای این‌که پس از مرگ هم از مطالعه غفلت نکنم، وصیت کردم سنگ قبر را بالعکس روی مزارم بگذارند

-          عاشق دکتر مهربانی هستم که برای بادکنک، قرص ضدنفخ تجویز می‌کند

-          وقتی حرفی برای گفتن ندارم از سکوت تقاضای پناهندگی می‌کنم

-          چشم‌هایم برای دیدن روی ماهت از هم پیشی می‌گیرند

-          چون مرگ با تقاضای پناهندگی‌ام موافقت نکرد از خودکشی جان سالم به در بردم

-          آدم نابینا در برابر آینه دلش می‌ایستد

-          موجودی که به جای سلام خداحافظی می‌کند حرف آخر را اول می‌زند

-          آنچنان آدم بدقولی هستم که در محل دیدار، انتظار خودم را می‌کشم

-          آدم منزوی، ساکن خودش می‌باشد

-          آنچنان با تو یکی شده‌ام که وقتی نیستی به خودم دسترسی ندارم

-          عاشق ماهی‌ای ‌هستم که در هوای بارانی برای دیدن رنگین‌کمان سرش را از آب بیرون می‌آورد.

-          همزمان با پیدا کردنت خودم را گم کردم.

-          پنهانی‌ترین رازهایم را با سکوت در میان می‌گذارم

-          گوشم آنچنان سنگین شده است که تا پایم را لگد نکنی صدای پایت را نمی‌شنوم

-          سکوت، ساکن گورستان است

-          عاشق سکوتی هستم که از فریاد، تقاضای پناهندگی می‌کند

-          هیچ جنایت‌کاری به اندازه قلبم با خون سروکار ندارد

-          هر وقت ساعت مرگم فرا می‌رسد با دستپاچگی ساعتم را عقب می‌کشم.

-          به دستور چشم پزشک فقط با چشم راستم اشک می‌ریزم.

-          وقتی چراغ روشن می‌کنم شب دست و پایش را جمع می‌کند.

-          ساعت را از کار انداختم که لحظات از آن پس انداز شوند.

-          هوا به قدری سرد بود که خورشید بخاری روشن کرد.

-          قلبم را با قلبت میزان می کنم!

 

 

     

                 

 

سلام به دوستای عزیزم!

ممنون که بهم سر زدین!یه سوال؟

اصلا آقای شاپور رو می شناختین؟چرا دروغ بگم من که نمی شناختم...اصلا تا حالا اسمش رو هم

نشنیده بودم!می خوام از آقای ولایی یکی از هم کلاسی هام با کنفرانسی که دادن در مورد کاریکلماتور

و باعث شدن این فرد را بشناسیم خیلی تشکر می کنم!واقعا کنفراس خیلی مفیدی بود!

منم خیلی خوشم اومد....عاشق این جور جملات هستم!!!

امیدوارم شما هم از آپم خوشتون اومده باشه!!!

 

به نام خدایی که این نزدیکی هاست...

 Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com

دیشب هنگامی که دلم بسیار شکسته بود از نامردی های این مردم آدم نما

سرم را گذاشتم روی پاهای خدای مهربانم و آهسته گریستم

دستش را لای موهایم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتی بگو

بگو میخواهم مرحم دردت باشم بگو می خواهم سنگ صبورت باشم

دستانش را بوسیدم و گفتم خدای من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند

و بی شرمانه به من ظلم کردند .

او خم شد و پیشانیم را بوسید و گفت عزیزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند

منی که خدای آنهایم منی که بهترین ها را بهشان دادم مشکلی نیست

مانند من صبور باش ببین و ساکت باش بسپارشان به زمان

که این نیز میگذرد .

نمیدانستم چه بگویم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم

خدایا اگر تو را نداشتم چه میکردم در این دنیای نامردی ها

اگر تو کنارم نبودی چگونه می توانستم این همه خیانت را تحمل کنم

خدای مهربانم دوستت دارم .

او نیز درحالی که من را محکم در سینه خود میفشرد گفت

عزیز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام

غمهایت را فراموش کنی .

و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و دیدم واقعا وقتی او هست

دل به دیگری بستن برای چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

دلم گرفته

بی تابم

خسته ی خسته

بار ها خستگی رو تجربه کردم

لمس کردم

تنها اشک روحم رو تسکین می ده

دوست دارم برم ٬ برم از این دیار

به نا کجا آبادی که دست هیچ موجود زنده ای بهم نرسه

تنها باشم و تنها زار بزنم

و دست نوازش به سره خودم بکشم

بگم سحرم آروم باش

شاد باش

غصه هاتو پنهان کن

و به جنگ با زندگی برو

خسته نشو

کم نیار

بلند شو دختر

بلند شو تو می تونی

تو برنده ای

اما اون با صدای آروم و بی رمق میگه:

من زمین خوردم دست از سرم بردار

اینجا جز خدا هیچکس مارو نمی بینه

ما تو غربت گم شدیم و حالا  فقط وقت این رسیده که اینجا بمونیم

و بدونیم ما دو تا دور افتاده ی تنها نشینیم

دور از هیاهوی کوبنده ی مردم

دور از خود خواهیاشون

دور از همه چیز

اه لعنتی دست از سرم بردار

اما بازم صداش اومد که میگفت:

تو اشتباه می کنی

سحر خودتو نابود نکن

بلند شو بریم

اما اون بی رمق خودش رو روی زمین می کشید و می رفت

و زیر لب با بغض و آه و حسرت گفت:

من اینجا نیستم که به حرفات گوش کنم

برو بذار به درده خودم بمیرم

گمشو

تنهام بذار

دستی روی سرم کشید و گفت:

خداحافظ سحر عزیزم و رفت.

اما اون تنها و آروم و بی کس سر به خاک گذاشت و رفت

و روحش به آسمون ها اوج گرفت

آری سحر مرد

مرد

مرد ......!

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com 

کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک او میکرد٬

کاش واژه ی حقیقت آنقدر با لب هایت صمیمی بود که برای بیان کردنش به شهادت نیازی نبود٬

کاش دل ها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجابت می شد٬

کاش شمع٬ حقیقت محبت را در تقلای بال و پر سوز پروانه می دید و او را باور میکرد٬

کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشنا بود٬

کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را بدست خزان نمی سپرد٬

کاش فریاد آنقدر بی صدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست٬

کاش در قابوس غصه ها٬ شکوه لبخند در معنی داغ گم نمی شد٬

و ای کاش مرگ معنی عاطفه را می فهمید ... !

 Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com

از شمع سه چیز آموختم:

١. ایستاده بمیرم.

٢.بی صدا بمیرم.

٣.به پای دوست کم کم بمیرم.

یاد گرفتم...

Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com

ياد گرفتم به خاطر كسي كه دوستش دارم بايد دروغ نگم.

ياد گرفتم هيچكس ارزش شكوندن غرورم رو نداره.

ياد گرفتم توي زندگي برای اون كه بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به يه بهانه اي دلشو بشكونم.

ياد گرفتم گريه ي هيچكس رو باور نكنم.

ياد گرفتم بهش هيچ وقت فرصت جبران ندم.

ياد گرفتم دم از عاشقي بزنم ولي اما از كجا بگم از كي بگم...

مي خوام همين جا دلمو بشكونم خوردش كنم تا ديگه عاشق نشه.

تا ديگه كسي رو دوست نداشته باشه.

توي اين زمونه كسي نبايد احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو مي شكونه.

مي خوام بشم همون آدم قبل كسي كه از سنگ بود و دو رو برش ديواري از سكوت و بي تفاوتي...

دو روز دنيا ارزش اين رو نداره كه بخواد همش به غم و غصه بگذره.

مي خوام برم جايي كه كسي منو نشناسه...

اينجا نمي تونه جزيره ي بهشت من باشه...

مي خوام تنها باشم...

از خودمم دور باشم...

نباشم...

نباشم...


Image Hosted by Free picture hosting at www.iranxm.com 

 

اگر مدام در مورد دیگران قضاوت کنی دیگر وقتی برایت باقی نمی ماند تا دیگران را دوست داشته باشی

در بازی زندگی گاهی لازم است منطقه بازی را عوض کرد.

 

تفکر احتیاج به الک کردن دارد تا افکار الکی جدا شود

چون قدرت ترسیم نداریم از قدم بعدی می ترسیم.
چون خود را دوست نداشت ، دوستی برای خود نداشت.
 
آموخته ام : که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت
والاترین هدیه ها بین دوستان اعتماد است و درک متقابل.
 
 

من اومدمممممممممممممممممم...!!! :)

سیلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.... 

احوال بروبکس؟؟؟؟؟چگونه اید؟؟؟؟خوفید؟؟؟عید خوش می گذره؟؟؟؟دیگه داره تموم می شه

هاااااااااااااااااااا آخرین لذت هاتونو ببرین از تعطیلات!!!یه سال پر از مشغله و

درس منتظر ماست!!!خوب چه خبرا؟؟؟اونایی که مسافرت رفته بودن دستشونو بگیرن بالا ببینم...!!!

خوب حالا بگین ببنیم کجا رفته بودین...؟؟؟با کی رفته بودین؟؟؟خوش گذشت؟؟؟(هرکس به

سوالام جواب کامل بده یه جایزه می دم براش!!!!!!!!!!)

حالا می گین که چرا خودت نمی گی...من گفتم دیگه...همه می دونن من کجا بودم...ولی بازم می

گم..من شمال بودم...طرفای نمک آبرود...جاتون خالی خیلی خوش گذشت...یکش رفتیم نهم

برگشتیم...کلی گشتیم...دوچرخه سواری کردیم...کنار دریا رفتیم (واقعا دریا آرومم می

کرد...خیلی دوس دارم کنار ساحل رو!!! )با اینکه گفته بودم هیچی نمی خرم ولی کلی هم خرید کردم جاتون خالی...واااااااااااااااااااااااااااااااای یادم رفت بگم..می دونین کی رو دیدم؟؟؟نه نمی

دونین...خواننده آقای امیر شهیار...اصلا باورم نمی شد...با دادشم کنار ساحل بودیم تو شهرکی که

خالم اینا ویلا دارن...یهو دیدم جلوم با چندتا پسر واستاده ...اولش فکر کردم دارم اشتباه می کنم بعد یکی صداش کرد دیدم بابا خودشه...چندتا از دور ازش عکس گرفتم...ولی نتونستم برم جلو تر...حیف کاش می رفتم باهاش عکس می نداختم ولی اون لحظه اصلا به ذهنم نرسید...گیج شده بودم...!!!خیلی بانمک بود....!!!

خلاصه اینم عید امسال ما شد که رفتیم و برگشتیم...!!!حالا دارم لحظه شماری می کنم که تعطیلات

تموم شه و برم دانشگاه...!!!

بچه ها براتون سال خوبی رو آرزو دارم...امیدوارم همگی موفق شین و به آرزوهاتون برسین!!!

 

 

هفت ویژگی دوست خوب...!!!

 1 - بهترین‌ها را برای شما ‌می‌خواهد ؛ یک دوست واقعی همیشه بهترین آرزوها را برایتان دارد. اگر او دریافت که شما در زندگی‌تان شخص موفقی هستید و اهدافتان در حال پیشرفت و موفقیت است ، حتما از شما حمایت خواهد کرد.

2 - پشتیبان شماست ؛ اگر شما هم ‌اکنون با یک مشکل روبه‌رو شده‌اید ، می‌توانید دوست واقعی‌تان را تشخیص دهید زیرا دوست واقعی سعی می‌کند که در این مواقع از درد و غم‌تان بکاهد و شما را از این جریان احساسی که در آن به سر می‌برید ، بیرون آورد.

3 - صداقت دارد ؛ یک دوست واقعی کسی است که با شما صادق باشد و وقتی از او کمک خواستید ، او حرفی نمی‌زند که شما را راضی و خوشحال کند بلکه او چیزی را خواهد گفت که فکر می‌کند به صلاح شماست. دوست حقیقی ، شما را نصیحت می‌کند ، در همه حال پشتیبان و حامی شماست و در مواقع مختلف به شما کمک می‌کند و شما را به راه درست و مثبت هدایت می‌کند.

4 - در مورد شما قضاوت نمی‌کند ؛ یک دوست واقعی همیشه حامی شماست. او شما را همین‌طور که هستید ، قبول دارد و می‌پذیرد و هیچ‌گاه تلاش نمی‌کند که شما را تغییر دهد. او شخصیت شما را با تمامی موارد مثبت و منفی قبول دارد.

5 - به حرف‌هایتان گوش می‌دهد ؛ دوستانی وجود دارند که در مواقعی که همه چیز رو به راه است با شما می‌مانند اما وقتی که شما با یک مشکل روبه‌رو می‌شوید ، آنها ناپدید می‌شوند و در حل کردن مشکل شما هیچ کمکی نمی‌کنند ؛ برعکس دوست واقعی کسی است که وقتی دید که شما با مشکل مواجه شده‌اید ، دست کمک و یاری به سوی شما دراز کند.

6 - شما را جزئی از زندگی‌اش قرار می‌دهد ؛ یک دوست واقعی ، شما را به بقیه دوستانش به‌خصوص خانواده‌اش معرفی می‌کند و شما را جزئی از زندگی‌اش می‌داند. در واقع شما یک نعمت یا موهبت الهی در زندگی او هستید.

7 - رازدار شماست ؛ یک دوست واقعی نقاط ضعف شما را بروز نمی‌دهد و رازدار شماست. رازهایتان را فاش نمی‌کند و برای شما حقه و کلکی سوار نمی‌کند. یکی از اهداف دوستی این است که به حریم و خلوت یکدیگر احترام بگذارید. یک دوست واقعی به این مهم عمل کرده و پشت‌سرتان غیبت نمی‌کند.

نوروز 90 مبارک!!!

حلول سال نو و بهار پرطراوت را كه نشانه قدرت لايزال الهي و تجديد حيات طبيعت مي باشد رابه تمامي عزيزان تبريك و تهنيت عرض نموده و سالي سرشار از بركت و معنويت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان براي شماعزيزان مسئلت

ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـــــدی
چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی
خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی

 

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک

آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگارا
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز


خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید 

عارف دوووووووووووووووووووووووووووووم شد!!!!

واقعا بهش تبریک می گم که تونست بین ۱۴ نفر رقیبش  دوم شه!!!

عارف ممنون که سرمونو بلند کردی!!!

به نام خدام...

 

سیلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...به همه ی دوستای گلم...

خوبین دوستای مهربونم؟؟؟چی کارا می کنین؟؟؟عید دیگه خیلی نزدیکه...همه مشغولن...همه دارن خرید می کنن...همه تو بازارن...خوش به حالشون....

ما عین بچه های خر خون تا دیروزکه آخرین کلاسمون بود رفته بودیم دانشگاه...تو دانشگاه

هیچ کس نبود...فقط چند نفر از بچه های ما اومده بودن...که باعث شدیم بقیه غیبت بخورن...

ولی خیلی بد شد از اونایی که نیومده بودن...بعد عید حاله مارو می گیرن...

بچه تو دانشگاه خیلی بهمون خوش می گذره...خیلی دوس دارم برم و با دوستام باشم...کاش عید

نبود...یعنی تعطیل نمی شد...می رفتیم دانشگاه...فعلا زیاد درس هم ندادن که خرخونی کنیم..

حیف...حالا هرچی....چهار شنبه سوری رو چی کار کردین؟خوش گذشت؟کجا رفتین؟

به من که خیلیییییییییییییییییییییییییییییی خوش گذشت...با پسر خالم اینا رفته بودم بیرون...

((رشدیه!!!ولی عصر!!!کوی فردوس!!!الهی پرست!!!کوی ماندانا!!!کوی ۱۳ آبان...بازم بگم؟؟؟))

جاتون خالی تا ۱۲.۳۰ بیرون بودیم...واقعا روزه خوبی بود...امیدوارم به همتون خوش گذشته

باشه..خوب عید رو چی کار می کنین؟؟؟می رین مسافرت؟کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

((من فضولیم گل کرده انگار))ما که می ریم شمال...طرفای نمک آبرود به ویلای خالم اینا....

کسی می یاد؟؟؟خلاصه امیدوارم به همتون خوش بگذره....و سال خوبی داشته باشین...مواظب

خودتون باشین...

بروبکس از همتون واقعا ممنون که تو این مدت تنهام نذاشتین....و همش بهم سر زدین...واقعا تشکر می کنم  از همه ی دوستای با وفام...مرسی...

خوب دیگه حرفی نیس...همتون رو خیلی دوس دارمممممممممممممممممممممممممم...

 

  

اینم هفت سینی که خودخودم درست کردم...خوشمله؟؟؟ 

 

 

 

چهارشنبه سوری...

برگزاری آیین ۶۰۰۰ ساله

 

چهارشنبه سوری گرامی باد

این جشن که برای استقبال از نوروز است بدون تردید یک سنت ملی و میهنی به جای مانده از زرتشت بزرگوار است . ولی روز چهارشنبه آن بر طبق اسناد کهن پس از اسلام به روی آن گذاشته شده است . زیرا در ایران پیش از اسلام روزهای به این صورت نامیده می شدند : هرمزد روز , بهمن روز , اردیبهشت روز و . . . پس چهارشنبه بر این باور تازیان که روزی نحس است بروی جشن چهارشنبه سوری گذاشته شد .

 

اگر...

 

 

اگر دروغ رنگ داشت هر روز، شايد ده ها رنگين کمان در دهان ما نطفه ميبست و بيرنگی کمياب ترين چيزها بود.


اگر عشق، ارتفاع داشت من زمين را در زير پای خود داشتم و تو هيچگاه عزم صعود نميکردی. آنگاه شايد پرچم کهربايی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی.


اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ويران می کردند.


اگر براستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال و عاشقان که هميشه خواهانند. هميشه می توانستند تنها نباشند.


اگر گناه وزن داشت, هيچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد.  تو از کوله بار سنگين خويش ناله می کردی و شايد من کمر شکسته ترين بودم.


اگر غرور نبود چشمهايمان به جای لبها سخن نمی گفتند و ما کلام دوستت دارم را در ميان نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کرديم.

 

اگر ديوار نبود نزديک تر بوديم، همه وسعت دنيا يک خانه ميشد و تمام محتوای يک سفره سهم همه بود و هيچکس در پشت هيچ ناکجايی پنهان نميشد.


اگر ساعتها نبودند آزاد تر بوديم، با اولين خميازه به خواب ميرفتيم و هر عادت مکرر را در ميان بيست و چهار زندان حبس نمی کرديم.


اگر خواب حقيقت داشت , هميشه با تو در کنار آن ساحل سبز لبريز از ناباوری بودم , هيچ رنجی بدون گنج نبود. اما گنجها شايد بدون رنج بودند.


اگر همه ثروت داشتند, دلها سکه را بيش از خدا نمی پرستيدند و يکنفر در کنار خيابان خواب گندم نميديد, تا ديگری از سر جوانمردی بی ارزشترين سکه اش را نثار او کند. اما بی گمان صفا و سادگی ميمرد, اگر همه ثروت داشتند.

 

اگر مرگ نبود, همه کافر بودند و زندگی بی ارزشترين کالا بود. ترس نبود، زيبايی نبود. و خوبی هم شايد.


اگر عشق نبود, به کدامين بهانه می گريستيم و می خنديديم؟ کدام لحظه ناياب را انديشه مي کرديم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آورديم؟ آری!  بيگمان پيش از اينها مرده بوديم .

 

اگر عشق نبود, اگر کينه نبود, قلبها تمام حجم خود را در اختيار عشق می گذاشتند. من با دستانی که زخم خورده توست, گيسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شيشه ات زده بودم, به يادگار نگه ميداشتی. و ما پيمانه هايمان را در تمام شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان می نوشيديم.


اگر خداوند يک آرزوی انسان را برآورده می کرد , من بيگمان دوباره ديدن تو را آرزو می کردم و تو نيز هرگز نديدن مرا ... آنگاه نمي دانم براستی خداوند کداميک را ميپذيرفت؟