کوئیز زیر از چهار سؤال تشکیل شده که به شما خواهد گفت آیا برای این که یک مدیر حرفهای باشید، شایستگی لازم را دارید یا نه؟
سؤالها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب دادهاید یا خیر.
1-از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام میدهید؟
.
.
.
پاسخ: درب یخچال را باز میکنیم. زرافه را داخل یخچال میگذاریم و سپس درب آن را میبندیم. هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا شما از آن دسته افرادی هستید که تمایل دارند مسائل ساده را خیلی پیچیده ببینند یا خیر
2-حال از شما خواسته شده یک فیل را در یخچال قرار دهید. چه میکنید؟
.
.
.
.
پاسخ: آیا پاسخ شما این است که درب یخچال را باز میکنیم و فیل را در یخچال میگذاریم و درب آن را میبندیم؟
نه! این درست نیست!
پاسخ صحیح این است که درب یخچال را باز میکنیم. زرافه را از یخچال خارج میکنیم. فیل را در یخچال میگذاریم و درب آن را میبندیم. این سؤال برای این است که مشخص شود آیا شما به نتایج کار های قبلی خود و تأثیر آن برتصمیم گیریهای بعدیتان فکر میکنید یا خیر.
3-شیرشاه یک کنفرانس برای حیوانات جنگل ترتیب داده است که به جز یک حیوان، همگی حیوانات در آن حضور دارند. آن یک حیوان غایب کیست؟
.
.
.
.
پاسخ: یادتان رفته که فیل الان در یخچال است؟ پس حیوان غایب این جلسه باید فیل باشد! هدف از این سؤال این است که حافظه شما در به خاطر سپردن اطلاعات سنجیده شود.
اگر تا این جا به سؤالات پاسخ درست ندادهاید نگران نباشید، هنوز یک سؤال دیگر مانده است
4-باید از یک رودخانه عبور کنید که محل سکونت کروکودیل هاست. شما قایق ندارید. چه میکنید؟
.
.
.
.
پاسخ: خیلی ساده است! به داخل رودخانه پریده و با شنا کردن از آن عبور می کنید.
کروکودیلها؟ آنها الان در جلسهای هستند که شیرشاه ترتیب داده! هدف از این سؤال این است که مشخص شود آیا از اشتباههای قبلی خود درس میگیرید که دوباره آن ها را تکرار نکنید یا خیر.
نظر یادتون نرهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اگه یادتون بره این جوری میشمااااااااااااااااااااااااااااا
شاعر و فرشته
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ...
فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته ...
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت ...
فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت ...
خدا گفت : دیگر تمام شد ... دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود ...
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود ، زمین برایش کوچک است ... و
فرشته ای که مزه عشق را بچشد ، آسمان برایش کوچک .
گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را میطلبد ؟ در آینه چشمهایم بنگر چه میبینی؟ آیا میبینی که تو را میبیند؟ صدای طپش قلبم را میشنوی که فریاد میزند دوستت دارم؟ دوست ندارم که بگویم دوستت دارم. دوست دارم که بدانی دوستت دارم!
در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم و فهمیدم که این بوسه ی جدایست
عشق افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست
عشق آن نیست که در کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...
همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم ...!
با تویی که از کنارم گذشتی...
و حتی یک بار هم نپرسیدی،
چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!
عشق گل سرخ است ، دلش در سپیده دمان گشوده می شود ،
دو شیزگان، با نگاه خود ، زیبایی اش را می نوشد و آن را به
سینه می زنند .
عشق ، آشیانه ی گرم خوشبختی است ،
سرچشمه ی شادمانی و مهد آرامش و صفاست .
عشق ، لبخندی است ملیح بر لبان زیبایی .
وقتی کسی عاشق می شود ، همه ی رنج هایش را از
یاد می برد . زندگی عاشق ، بستر رویاهای رنگین است .
ای عشق ! تو چیستی که در دلم زبانه می کشی ،
نیرویم را می بلعی و مرا اسیر خود می سازی ؟
عشق ، رازی ست که در پس حجاب قرن ها
مخفی ست و گاهی سیمای خود را در تجربه های
ما نشان می دهد