می خوام از تو بگم سحر جان
بی اون که در جستجوی قافیه باشم
و بی اون که حتی در جستجوی واژه ها باشم
در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست
می خوام از تو بگم
از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری
با ساده ترین کلمات
همراه با همین اشکی که داره می غلته و فرو می افته
می خواهم بگم دوستت دارم
امشب نه می خوام برات از آسمان خورشید بیارم
نه می خوام ستاره ها را برات بچینم
و نه می خوام به شهر آرزوها و رؤیاها برم
فقط ساده و با صداقت
همراه با شاهدی صادق
از اعماق جانی سوخته
با چشمانی بارانی
می خواهم بگم دوستت دارم
و می خوام بگم این نه سخنی است که تنها بر زبان آید
من تقدس عشقت را
بر کرامت وجودم نشانده ام
و اگر سراسر وجودم زبان باشد
یکسره خواهد گفت:
دوستت دارم سحر جان
بابا عاشق ق ق ق ق ق ق ق ق .....